هیچ‌وقت طوری که باید می‌بودم، نبوده‌ام. طوری که تو از من انتظار داشتی، طوری که خودم هم از خودم انتظار داشتم. از این ناراحتم و نمی‌توانم میزان ناراحتی و عذاب‌وجدانی که ته قلبم پنهان شده را توصیف کنم، ولی از این خوشحالم که حداقل دوستت دارم. اندازه‌ی تمام دنیا دوستت دارم. از این خوشحالم که وقتی یادت می‌افتم، اشک چشمانم را خیس می‌کند. هر چند دوست داشتنِ خشک و خالی کافی نیست، خوشحالم که دوستت دارم. خوشحالم ولی ته قلبم نگران هم هستم. نگرانم که این دوست داشتنت را هم از دست بدهم. فراموش کنم که زمانی عاشقت بودم. قلبم سیاه شود و از تو دورتر. می‌ترسم از خالی شدن قلبم از تو.

نگذار فراموشت کنم. نگذار دوست داشتنت را از دست بدهم. بگذار عشقت جوری قلبم را پر کند که جایی برای چیز دیگری باقی نماند. بگذار همیشه دوستت داشته باشم و دلتنگت باشم. بگذار یک بار، فقط یک بار هم که شده، تورا دوباره ببینم.