من این مدت:
_عه پروفسور مکگوناگل رو دیوار نشسته.
_اینجا دمنتور رد شده؟
_امشب ریموس گرگ میشه.
_آواداکدورااااا
_دیشب هم خواب دیدم معلم هاگوارتزم.
و...
بالاخره موفق شدم(!) هری پاتر رو تا آخر ببینم. اولین بار یازده سالهم بود که تا محفل ققنوس دیدم و رسیدم به چو و اینجوری شدم که اه اه این زندگی زشت دیگه ارزش موندن نداره و دیگه ندیدم. چند سال بعد دوباره دیدم ولی باز هم به یادگاران مرگ نرسیدم. چند وقت پیش شروع کردم دوباره دیدم و خب بالاخره تا آخر دیدم. با مرگ و خاطرهی اسنیپ هم گریه کردم و آه، خدا بیامرزتت اسنیپ عزیز.
برای عروسی اومدیم شمال، وگرنه احتمالا مینشستم دوباره از اول میدیدم. هوا به طرز عجیبی بد نیست، چون شمال همیشه تابستون وحشتناک گرم بود. T_T دارم سعی میکنم با عروسی هم کنار بیام و بتونم چند ساعت تحمل کنم.
چند روز پیش رفتیم کارنامهم رو گرفتیم. نمرههای مستمرم همهشون بیست بودن به جز زبان که نوزده بود؛ چون که یه تکلیف یه نمرهای داشتیم، من هم نوشته بودم ولی یادم رفت بفرستم. T_T خیلی حرص داشت. آه.
دوستم آزمون نمونهدولتی و تیزهوشان داده و مطمئنم قبول میشه و بعد از سه سال میاد پیشم. یاهاها.