همیشه برام عجیب بود وقتی میدیدم بقیه بهخاطر یه شاخه گل یا دستهی گل کوچیک چقدر خوشحال میشن. حالا این نرگسهارو از ترس این که روی میز کج و کوله بشن، گرفتهم دستم و از ذوق دور اتاق راه میرم.
- پنجشنبه ۲۱ دی ۰۲
همیشه برام عجیب بود وقتی میدیدم بقیه بهخاطر یه شاخه گل یا دستهی گل کوچیک چقدر خوشحال میشن. حالا این نرگسهارو از ترس این که روی میز کج و کوله بشن، گرفتهم دستم و از ذوق دور اتاق راه میرم.
خیال من به تماشای آسمان بودهست
به دوش ماه و به آغوش کهکشان بودهست
گمان مبر که همین خاکدان نشیمن ماست
که هر ستاره جهانست یا جهان بودهست
بی نام تو نامه کی کنم باز؟
انقدر حرف دارم که نمیدونم از چی شروع کنم و چهجوری بنویسم. احتمالا آخرش هم نصف حرفم بمونه و پست به شدت بی سر و تهی باشه. ولی خب، از ننوشتن دیوونه شدهم.