۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

پاسخ به نامه‌ای از گذشته

سارای شش ماه پیش، سلام.

نامه‌ت به دستم رسید. با دیدنش واقعا خوشحال شدم، چون تقریبا یادم رفته بود که برام نامه نوشته بودی. لطفا باز هم بنویس.

آره، به خواسته‌م رسیدم و پشیمون هم نیستم. آره، یادمه چقدر استرس داشتم، یادمه چقدر نگران بودم. آره، دارم تلاش می‌کنم. می‌خوام خوب تموم کنم. می‌خوام آخرش هر اتفاقی هم که بیفته، من از خودم راضی باشم و بدونم بخشی که به من مربوط بوده رو خوب انجام دادم. 

کاش می‌شد بیام و بهت بگم هیچ اتفاق بدی نمیفته، انقدر استرس نداشته باش. قوی باش و ادامه بده. آره تو ادامه دادی ولی با نگرانی. یادمه که بعد از نوشتن همین نامه گریه کردی. یادت رفته بود که اولا تو داری تلاشت رو می‌کنی، و ثانیا، خدا تورو می‌ذاره توی بهترین مسیر. کاش می‌شد بیام و یادت بندازم. ولی خب، شاید هم بد نباشه که برای اولین بار، داشتن همچین دغدغه‌ای رو تجربه کنی و یاد بگیری که چجوری باهاش کنار بیای.

از زندگی‌ت بیشتر لذت ببر و کمتر غر بزن. سر امتحان ریاضی جمله‌ی اضافه‌ای ننویس. چهارشنبه زنگ دوم رو بپیچون. بیشتر لذت ببر و کمتر غر بزن.

ممنونم ازت.

  • ۶
  • نظرات [ ۲ ]
    • يكشنبه ۱۹ شهریور ۰۲

    اصلا کاش نیومده بودم.

    میاد و میگه:«من میوه پوست بکنم برات؟» این دفعه‌ی بیستمه. من می‌خوام با جمع‌های غریب‌تر کنار بیام و بتونم مثل بقیه یه لبخند دائمی داشته باشم، خودشون نمی‌خوان. با لحنی که دیگه نمی‌تونم کلافگیِ توش رو پنهون کنم، تشکر می‌کنم و با قیافه‌ی "نمی‌تونم نفس بکشم" به مامانم نگاه می‌کنم. با لبخند جوابم رو میده. نمی‌تونم نفس بکشم. کمرم باز درد گرفته و بوی تند عطر اذیتم می‌کنه. کاش می‌تونستم بعضی چیزها رو فراموش کنم. کاش تفنگِ نداشته‌م رو آورده بودم و سه چهار نفر از این جمع رو می‌کشتم. کاش کتاب آورده بودم. کاش ظهر یه لیوان دیگه آب و شیره می‌خوردم. کاش استرس نداشتم؛ حداقل کاش استرس باعث نمی‌شد احساس خفگی کنم. کاش کتاب آورده بودم. 

    لطفا تا نمردم این نیز زودتر بگذرد.

  • ۵
  • نظرات [ ۲ ]
    • پنجشنبه ۲ شهریور ۰۲

    *1

    خوشحالیِ وقتی که صبح زود بیدار میشی و فکر می‌کنی باید بری مدرسه و با بدبختی بلند میشی و انقد خوابت میاد چشمات رو به‌زور باز نگه داشتی، بعد یادت میفته که امروز تعطیله، هزاران بار نصیب همه باد.

  • ۴
    • چهارشنبه ۱ شهریور ۰۲
    nefelibata: "cloud walker"; one who lives in the clouds of their imagination or dreams.
    موضوعات