جودی مودی عزیزم، سلام.
آنوقتها که زیاد کتابهایت را میخواندم، زیاد با تو حرف میزدم. آنقدر که یک بار معلمم را اشتباهی جودی صدا کردم. نقاشیات همهجا همراهم بود و خودت هم.
ولی این اولین بار است که برایت نامه مینویسم. مدتها از آخرین باری که یکی از کتابهایت را خواندم میگذرد، نقاشی تو و موشی دیگر توی آن جعبهی قرمز توی کیفم همهجا نمیآیند، ولی فراموشت نکردهام. برایت نامه مینویسم که بدانی فراموشت نکردهام. هیچوقت فراموشت نمیکنم. میدانم تا آخر عمر قرار است وقتی مریض میشوم، زیر پتو دراز بکشم و «جودی دکتر میشود» بخوانم.
فراموشت نکردهام و نخواهم کرد، ولی خیلی کم پیش میآید که کتابهایت را بخوانم. امیدوارم درک کنی که این تقصیر من نیست، تقصیر بزرگ شدن است. تو همیشه کلاس سومی میمانی، من ولی مجبورم بزرگ شوم. مجبورم بزرگ شوم و یک روز جدی جدی به کالج بروم. شاید دور دنیا را هم بگردم، شاید دکتر شوم، شاید هم به زودی مجبور شوم شکم قورباغهای را باز کنم. استینک، اگر تو هم داری نامه را میخوانی، نترس، قرار نیست قورباغه را مجبور کنم از آب توالت بخورد یا صابون و شامپو و شورت را رویش آزمایش کنم، فقط یک برش کوچولو موچولو.
شاید هم قورباغههه روی دستم جیش کند و عضو انجمن مخفیات شوم. کلاس سوم دوست داشتم انجمن مخفی نجات دنیا راه بیندازم، کسی پایه نبود و ناامید شدم، ولی هنوز هم عاشق عضو بودن توی انجمنهای کوچک هستم -مخصوصا اگر جیش قورباغه باشد.
نمیدانم فیلم کدام کتابهایت را ساختهاند ولی من هیچکدام را ندیدهام. مخصوصا بعد از این که فیلمهای نارنیا و ماجراهای ناگوار را دیدم، دلم نمیخواست تصوری که از تو، دوستهایت، خانهات، مدرسهات، چادر انجمنت و هر چیز مربوط به تو در ذهنم شکل گرفته بود، خراب شود.
دلم میخواست در ذهنم موهای تو نارنجیِ نارنجی با آن علامت سوال بالایش باقی بماند. کلاس سوم که بودم، تقریبا هر روز سعی میکردم موهایم را مثل تو کنم. دوست داشتم انجمن تشکیل بدهم، مشهور شوم، انگشتر حالنما داشته باشم، معماهای خفن حل بکنم و دنبال طلسمهای شانس بگردم. از نوزدهم اردیبهشت سال نود و چهار که کتابهایت را خریدم و صفحهی اول هر نه جلد(جلد سوم را قبلا عیدی گرفته بودم) تاریخ زدم، تو واقعا بخشی از بچگی من شدی.
کمکم، کتابهای چند جلدی دیگری را هم خواندم و به نقاشیات، نقاشی شخصیتهای اصلی چند کتاب دیگر هم اضافه شد. هنوز با دیدن آن نقاشیها که روی کتابهایشان در کتابخانهام دراز کشیدهاند لبخند میزنم، ولی بین خودمان بماند، لبخندی که با دیدن تو میزنم از بقیه عمیقتر است.
از طرف من استینک را بزن و موشی را بغل کن. تابستان خوبی داشته باشی.