به نام خالق اطلسیها :دی
در راستای تبدیل شدن از جلبک به اطلسی، لیست کارهای مفیدی که میتونم انجام بدم رو مینویسم و تا آخر تابستون(؟)، هر روز میام میگم که چه کارهایی انجام دادم.
با تشکر فراوان از منبع :>
خوندن کتاب و شعر
زبان
انگلیسی با oxford word skills
فرانسوی با دولینگو
خوندن کتاب انگلیسی
بیولوژی کمپبل
تمرین سنتور
نجاری
کامل کردن پرندههه
عکاسی
گیر آوردن ملت برای تمرین پرتره
یاد گرفتن تنظیمات دوربین(بعد از سالهاTT)
آشپزی
ظرف شستنTT
ورزش
به امید اطلسی شدن ~.~
روز اول - 15 امرداد
خب برای روز اول توقعم خیلی بیشتر بود ولی فقط پنجاه صفحه کتاب، یه مبحث کمپبل، سه تا درس دولینگو و یک صفحه facts and figures خوندم. روز جلبکیای بود.
روز دوم - 16 امرداد
امروز حدود صد صفحه کتاب خوندم. فصل چهل کمپبل تموم شد و واقعا چرا این یه ماه و نیم وقت زیادی رو عین جلبک توی تختم مچاله شدم در حالی که میتونستم "اصول پایهای شکل و عملکرد جانوران" بخونم و لذت ببرم؟ یه مقداری هم سنتور زدم. بعد رفتیم عینکفروشی که عینکهامون رو بگیریم و عینک من انقدر سخت بود و مجبور بودم بهش عادت کنم که دیگه کار خاصی نکردم -نمیتونستم بکنم- و همین چند دقیقه پیش معلوم شد که یارو عینکفروشه یه سوتیای داده و فعلا عینک قبلی رو میزنم تا این درست شه. الان هم میرم نیم ساعتِ باقیمونده از شاهزادهی دورگه رو ببینم که البته باعث نمیشه که تبدیل به اطلسی بشم، بعد هم برم تصمیم بگیرم که فردا میتونم لطف کنم و غذا درست کنم یا نه.
روز سوم - 17 امرداد
دیشب تبلتم رو بعد از مدتها احیا کردم که شب بیام این رو ویرایش کنم، ولی تبلت باز به فنا رفت و دیگه حوصله نداشتم لپتاپ روشن کنم. دیروز رفتم پیادهروی، گردگیری کردم، هفتاد صفحه کتاب خوندم، و "ز دست محبوب" زدم. یادمه یه کارهای دیگهای هم کردم ولی دقیق یادم نمیاد چه کارهایی. :-"
روز چهارم - 18 امرداد
فصل تغذیه رو شروع کردم و انقدر قشنگه که حس میکنم داره از پزشکی خوشم میاد. :| صفحات باقیمونده از کتاب دیروزیه رو خوندم. آشپزخونه و اتاقم رو جارو کشیدم. سه درس دولینگو و باز هم پیادهروی. فقط این که چرا چسبیدم به همینها و نمیرم مثلا ورزشی چیزی کنم رو نمیدونم.
روز پنجم - 19 امرداد
امروز به نسبت خیلی اطلسی بودم. بالاخره بعد از مدتها ورزش کردم، هشتتا درس oxford word skills خوندم که البته بیشتر مرور بود، یه درس هم توی دولینگو فقط برای این که خونده باشم، میزم رو مرتب کردم، در حالی که مکالمهی تلفنی برام عذابه به موسسه زنگ زدم، و میرم کمپبل بخونم.
[سرفه] این مدتی که اینجا ننوشتم و فلان، برای این نبود که تلاشی برای اطلسی شدن نکردم؛ اکثرش یا بهخاطر این بود که از شدت اطلسی بودن حوصلهی نوشتنش رو نداشتم، یا بهخاطر جلبکی بودن مغزم بود، نه خودم. :دی
به هر حال از فردا باز مینویسم. ادامهی روز پنجم.